اردیبهشت 8, 1403

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 20

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

چل ستون-شبستان مسجد

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

 

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

درشت-حرف زشت-دشنام

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

حق شناسی-سپاس گزاری

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

خلا-مستراح

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

پول خرد-پول سکه ای

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

برادر تنی-برادر حقیقی

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
 

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

چله ی تابستان-گرمای سخت

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

چَه چَه-صدای بلبل

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

حق گرفتن-نگا. حق بردن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

چقال-مهمل بقال

چو انداختن-شایعه پراکندن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

بابا بزرگ-پدر بزرگ

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دانه دانه-یک یک

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

جا افتادن-سر جای خود آمدن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

چار سر-حرف مفت-متلک

خوش قلق-رام-خوش خوی

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

پا برهنه-بدون کفش

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

حبه کردن-دانه دانه کردن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

چل زن-زن کوتاه قد

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

دُنگ-سهم-حصه

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

پیاله زدن-می نوشیدن

آکله فرنگی-سیفلیس

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

اهل دود(سیگاری)

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

دبه کردن-دبه در آوردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

 

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

آب تاختن(پیشاب کردن)

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

تخم شر-مردم آزار- شرور

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

پشک انداختن-قرعه کشیدن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

جز زدن-ناله و زاری کردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پر و پاچه-پا-پاچه

در چاه افتادن-فریب خوردن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

راحت کردن-کشتن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

خوش قلق-رام-خوش خوی
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

بقچه بندی-ران چاق

پخش-پراکنده

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

پوست پیازی-نازک و بی دوام

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خاکی-فروتن و متواضع

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

دندان-گاز

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

دوا قرمز-پرمنگنات

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

چغلی کردن-شکایت کردن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

دیر کردن-تاخیر کردن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

جگرک-نگا. جغور بغور

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

 

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

آزگار(زمان دراز)

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
تُف کار-بچه باز

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

ذِله شدن-ذله آمدن

دوبلور-دوبله کننده

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

حاجی ارزانی-گران فروش

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

رجاله-اراذل و اوباش

 

دست فرمان-مهارت در رانندگی

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

دوندگی-سعی و کوشش

دیر کرد-تاخیر-تعویق

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

حلال زاده-پاک و نجیب

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

 

حال کردن-لذت بردن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

دلمه شدن-بسته شدن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

دایی قزی-دختر دایی

 

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

نیروی انجام کاری را داشتن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

پسله-جای پنهان-در نهان

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

دلِی دلِی-حاشا-انکار

جَفت-چوب بست انگور

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

خشکه بار-نگا. خشکبار

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

 

این سفر(این بار)

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

 

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

ریشو-دارای ریش بلند

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

الابختکی-اتفاقی-تصادفی
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

تک و توک-به ندرت-کمی

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

بابا غوری-نابینا-کور

درخت اگر-امید پوچ و واهی

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

چل مرد-مرد کوتاه قد

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دلجور-همدل

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

ته خوار-بچه باز

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

 
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

بده بستان-داد و ستد-معامله

رستم صولت-رستم در حمام

توالت کردن-آرایش کردن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
خرس-چاق و درشت-تنومند

زور-اجبار-الزام

پیشی-گربه در زبان کودکان

حیوونی-نگا. حیوانکی

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

 

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

این خاکدان-دنیا

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

پشت رو-وارونه

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

آکَل(آقای کربلایی)

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

 

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
به چشم-اطاعت می شود

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

چاره-درمان

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

زار زدن-سخت گریه کردن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

خروس خوان-هنگام سحر
زبان ریزی کردن-زبان ریختن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

فال بد زدن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
دل-معده

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
خدا نگهدار-خدا حافظ

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

جیره بندی-سهم بندی

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

جا در جا-فورن-جا به جا

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

پا سوخت-پا بد-بد شانس

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

جوشی شدن-عصبانی شدن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

 

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

 
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

حمله گرفتن-غش کردن
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

از زورِ-از شدت-از بسیاری

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

چته ؟-تو را چه می شود ؟

چله ی زمستان-سرمای سخت

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

پس کشیدن-به عقب کشیدن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

تته پته-لکنت زبان

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

بنگی-معتاد به حشیش

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

حرف-سخن-گفتار-کلام

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

 

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
چرک-کثیف
 

پیش کردن در-بستن در

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

ترک بیلمز-آدم نادان

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

حق دادن-تایید کردن

آشغالی-سپور

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

ته خوار-بچه باز

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

تپل-چاق-گوشت آلود

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

زیاده روی-افراط-اسراف

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

آبِ سیاه-نیمه کوری

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

 

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
دلسرد-ناامید-مایوس

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
ارزانی-بخشیدن-دادن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

آتشِ بسته-طلا

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

چوروکیده-پر چین و چوروک

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
 

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

تپل مپل-چاق و چله

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چهل منار-تخت جمشید

چوچول باز-دغل-بی حیا

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

 
پت پتی-موتور سیکلت
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

حاضر به یراق-حاضر و آماده

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

از زبان افتادن-لال شدن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

پیاله زدن-می نوشیدن

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

ریز-خرد-کوچک

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

 

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

جیغ و داد-داد و فریاد

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

 

تیار کردن-آماده کردن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

خرج راه-هزینه ی سفر

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن