اردیبهشت 8, 1403

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 282

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

خاله وارَس-آدم فضول

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

دست پیش-گدا

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

توالت کردن-آرایش کردن

بی فکر-لاابالی-بی قید

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

حق شناسی-سپاس گزاری

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

ترکه-آدم باریک و بلند

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دوا قرمز-پرمنگنات

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

آبِ دندان(حریف ساده)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

 

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

خستگی در کردن-استراحت کردن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

زیر پوش-جامه ی زیرین

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

کار شگفت‌انگیز کردن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

زیر چاق-حاضر-آماده

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

آواز شدن-شهره شدن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

 

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

پروار-فربه-چاق

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

آب تاختن(پیشاب کردن)

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
دو زاری-سکه ی دو ریالی

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

جگرکی-جگر فروش

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دزدی گرگی-دله دزدی

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

خنک کردن-سرد کردن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

دبنگ-احمق-کودن

 

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

دست فروشی-شغل دست فروش

دوا قرمز-پرمنگنات

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

پول خرد-پول سکه ای

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

زینه-پله

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

بازو دادن-یاری دادن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

اوضاع احوال-وضع و حال

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

دانه دانه-یک یک

خیز-ورم-آماس

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

چِخی-سگ

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

پشت رو-وارونه

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

پول چایی-انعام-بخشش

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

پیسی-بد رفتاری-آزار

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

برو برگرد-چون و چرا

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دَم نقد-آماده-حاضر

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

خارشک-مردم آزار-سادیست

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

پنزر- پندر

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

زبان در قفا-زبان پس قفا

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

آتشی-تندخو-زودخشم

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

 

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

حال کردن-لذت بردن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

این سفر(این بار)

آبِ سیاه(نیمه کوری)

جمع کردن-گرد آوردن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

چشم باباقوری-نابینا-کور

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

خیرات کردن-چیزی را

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

زبیل-آشغال-زباله

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

جیک-صدا-آواز

راست شدن-رو به راه شدن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

جسته دوزی-نوعی دوختن

جِر-اوقات تلخی-لج

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

خاک بر سری-بی آبرویی

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

 

ار زبان کسی(از قول کسی)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

پینه-وصله-پوست سخت شده

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

جن بو داده-نوعی دشنام است

راحتی-دمپایی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
دلقک بازی-مسخره بازی
چاسان فاسان-آرایش-بزک

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

بدک-نه چندان بد

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

اجاق(دودمان)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

چشم باباقوری-نابینا-کور

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

با دست و پا-آدم زرنگ

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دزد و حیز-نادرست و مکار

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

مطلب دیگر :   پرده آنتی باکتریال بیمارستانی

حساب کشیدن-حساب خواستن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خیس شدن-تر شدن

 
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

خارج از حد-بیش از اندازه

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

به پول رساندن-فروختن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

دور و بر-اطراف-پیرامون

روغنی-آلوده به روغن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دومندش-دوم از آن

چک و چانه-کنایه از دهان

جان کلام-اصل مطلب

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

حساب کشیدن-حساب خواستن

بازار مکاره-بازار موقت
آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

 

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

جز و ولز-نگا. جز و وز

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

برادر زاده-فرزند برادر

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

 

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

خیر مقدم-خوش آمد

چیلک دان-چینه دان

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

چرمی-از جنس چرم
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

باش !-نگاه کن-ببین

راه اندازی-راه انداختن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

حال کردن-لذت بردن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

بَرج-خرج های خارج از خانه

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

دَم نقد-آماده-حاضر

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

چَکه-شوخ و بذله گو

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دل گُنده-سهل انگار

دوسیه-پرونده

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

دور و بر-اطراف-پیرامون
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

چُغُل-سخن چین

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

بچگی کردن-بیخردانه

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

حمله گرفتن-غش کردن

خرده قرض-بدهی اندک

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

 

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

حرام و حرس-ریخت و پاش

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

پیر شَوی-عمرت دراز باد

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

روغنی-آلوده به روغن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

 
 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

چلچل-خال خالی-ابلق

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

اطفال باغ(گل‌های تازه)

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

 
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

با خدا-خداشناس-مومن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

 

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

 
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

بوق سگ-بسیار دیر وقت

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

اطفال باغ-گل‌های تازه

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

ترش ابرو-عبوس

چُر-ادرار

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

پشم و پیله-ریش

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
خوشگلک-با خوشگلی اندک

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

 

پر افاده-متکبر-مغرور

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

جاری-زن برادر شوهر

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

اجاق(دودمان)

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

دوسیه-پرونده

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

جلز و ولز-سوز و گداز

جز و ولز-نگا. جز و وز

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

روغنی-آلوده به روغن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

خدا به دور-پناه بر خدا

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

چینی بند-چینی بند زن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

جزوه-کتابچه-دفترچه

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
چل ستون-شبستان مسجد

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

رسانه-وسیله ی ارتباطی

چهره کردن-نگا. چهره شدن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
خِفت-نوعی گره

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)