اردیبهشت 9, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 426

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

زیر سر داشتن-آماده شدن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

خطایی-نوعیز آجر

خود را خوردن-رنج بردن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
حکیم جواب کرده-یتیم

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

زیر لبی-زیر زبانی
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

دارا-ثروتمند

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چپیدن-به زور جا گرفتن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

پایین دست-طرف پایین

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

 

دنباله رو-پی رو-مقلد

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

حبف و میل-ریخت و پاش

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

جا افتادن-سر جای خود آمدن
(به زبان کودکان) زخم شدن

تک و تا-جنب و جوش

چندر غاز-پول بسیار کم

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

با اشتها-متمایل به غذا

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

پشت بام-سقف بیرونی بام

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

 

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

دوسیه-پرونده

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
بازرس-مامور بررسی و کنترل

زرد گوش-بی رگ-ترسو

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

چشمه-نوع-قسم

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

 

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

جز و ولز-نگا. جز و وز

چول-بیابان

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

دسته پل-الک دولک

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

 

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

با هم کنار آمدن-با هم ساختن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

دنیا آمدن-زاده شدن

 

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

چو-شایعه

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 

دوره-مهمانی-زمانه

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

چول کردن-شرمنده کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
تو به تو-گوناگون-لا به لا

جیره بندی-سهم بندی

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

در هم لولیدن-توی هم رفتن

بی چیز-تهی دست-فقیر

 

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
دیر کردن-تاخیر کردن
آب و خاک(میهن، دیار)

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

چُل-آلت مرد
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
خال به خال-خال خال
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

چیز دار-ثروتمند
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

 

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

 
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
آکَل(آقای کربلایی)
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

آبِ کبود(آسمان)

خواربار-ارزاق-خوراک

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

حق شناس-سپاس گزار

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

خِرخِره-حلق-حلقوم

بیرون روش-اسهال-شکم روش

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

به چشم-اطاعت می شود

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

دست کردن-دست فرو بردن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

 

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

خاله خرسه-دوست نادان
دلسرد کردن-ناامید کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

پیشی-گربه در زبان کودکان

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

 

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

دلداری دادن-تسلی دادن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

 

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
دوره-مهمانی-زمانه

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

اوضاع احوال-وضع و حال

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
 

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آشنا روشنا-دوست آشنا

ابوقراضه-ابوطیاره

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

بنا کردن-شروع کردن

زار زار-گریه ی شدید

پات-بی آبرو-بی تربیت

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

خدا کند-ای کاش

پیاله فروش-میخانه چی

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دمپایی-کفش راحتی خانه

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

دستِ راست-سمت راست

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
تک پران-زن نانجیب

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

 
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
حمله گرفتن-غش کردن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
اشک تمساح-گریه ی دروغین

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

چاخان پاخان-دروغ

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

چیز خور-مسموم شده

 

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

چشم زاغ-بی شرم

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

تخم شر-مردم آزار- شرور

تِر زدن-خراب کردن کار

جمع کردن-گرد آوردن

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

 
 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

زبان گز-چیز تند و تیز

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

چک و چیل-لب و لوچه

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

دود چراغ-کشیدن شیره

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

دل-معده

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

خدا نگهدار-خدا حافظ

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

حلال زاده-پاک و نجیب

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

چوروک-چین و شکن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

دیر چسب-دیر آشنا

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

چو-شایعه

خم گرفتن-فنی از کشتی

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
 

پشم و پیله-ریش

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

رو انداز-لحاف

پَخ خوردن-تیزی چیزی

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

راست شدن-رو به راه شدن

باریک-دقیق-حساس

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

 

بفرما زدن-تعارف کردن

خدا نگهدار-خدا حافظ

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

پینه کردن- پینه بستن

 
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

در زدن-کوبیدن در خانه

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
حمامی-گرمابه دار

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

تخم چشم-مردمک چشم

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

ترید- تلیت

 

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

دلبخواهی-دلبخواه

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

چال افتادن-گود شدن

چینه-دیوار گلی

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

رمباندن-خراب کردن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

تا-لنگه-همتا

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

تیپا خوردن-رانده شدن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

زالو-آدم سمج

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

خدا-بسیار زیاد-فراوان

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

ازرق(چشم زاغ)

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

داو-نوبت بازی

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خیس شدن-تر شدن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

بفرما زدن-تعارف کردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

تیار-درست و آماده

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

 

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

بد قماش-بد جنس-خبیث

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دو دو کردن-دویدن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

 
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
 

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

 
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

پاگون-سردوشی

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

آخش درآمدن-از درد نالیدن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

با اشتها-متمایل به غذا

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 
چندش شدن-حالت چندش دست دادن

خودفروش-فاحشه-خائن

اهل دود-سیگاری

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

تپه گذاشتن-بول کردن

دزد و حیز-نادرست و مکار

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

انداختنی-جنس نامرغوب

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پیسی-بد رفتاری-آزار

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

 

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

چوب خوردن-تنبیه شدن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

 

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

خاک به دهنم-زبانم لال

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

اشک کوه-یاقوت-لعل

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

د ِ-زود باش!

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

چروک انداختن-چین انداختن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

زار زدن-سخت گریه کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

دزدی گرگی-دله دزدی

خفه خون-خفقان

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن